شهیدان زنده اند

ساخت وبلاگ
این سه روز توفیق اجباری و البته یهویی شد تا بعد مدت ها برم اعتکافیادمه اولین باری که رفتم دهه هشتاد بود ، البته که بازم یهویی شهیدان زنده اند...
ما را در سایت شهیدان زنده اند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamedch1973 بازدید : 72 تاريخ : سه شنبه 25 بهمن 1401 ساعت: 15:32

دیشب انگاری بارون میومد ، ولی جالبه که فقط پله ها خیس بود ، حیاط خیس نشده اما از صبح شروع به باریدن کردن تا الانم بند نیومده ، این بارونه لازم بود ، آخه هوا به حدی آلوده است که طرح زوج و فرد از درب منزل راه انداختند ‌. واقعا مسخره‌س اینقد ماشین تولید کردند که الان حتی جوون های کم سن و سال هم ماشین دارند .از اون طرف اونقدر گرونش کردند که همه دنبال ماشین های ارزون یا دست دوم و قدیمی باشن ، پراید های دهه هشتاد و حتی هفتاد خب ماشین های جدید با الاینده های کم‌تر رو ارزون تر کنند که وضعیت آلودگی بهتر میشه خلاصه که امروز توی بارون کلی قدم زدم و پاهامم هنوز خیسه شهیدان زنده اند...
ما را در سایت شهیدان زنده اند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamedch1973 بازدید : 69 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 17:48

آخر همه‌ی خیابون ها ، یه خیابون دیگه‌سآخر همه کوچه ها ، یه کوچه دیگهو اما فکر ماآخر همه فکرهای درون ذهن ما هم یه فکر دیگه‌س ، نمیدونم چه سری توش هست که ذهن آدما هم شبیه یه شهر بی‌ در و پیکره که هزار خیابون و کوچه‌ی متصل به هم داره و هر لحظه داره یه معبر جدید راه میندازهآخه آدم از همه چی میتونه فرار کنه جز افکارشاز شهر فرار میکنی به روستا ، از روستا به باغ ، از باغ هم به دشت و بیابونولی فرار از ذهن معنا ندارهراستش گاهی فکر میکنم ، به جای اینکه من بر افکارم تسلط داشته باشم ، اونا هستند که منو تحت اختیار گرفتند . شهیدان زنده اند...
ما را در سایت شهیدان زنده اند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamedch1973 بازدید : 65 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 17:48

دوشنبه ظهر که کارم تموم شد داشتم با بی‌آرتی برمی‌گشتم خونه ، کمرمم یهو گرفت و شروع کرد به درد گرفتن ، همینطور که نشسته بودم سرمو تکیه دادم به شیشه و خوابم بردحواسم بود که بتونم به موقع پیاده بشماما یهو چشم باز کردم‌ و دیدم رسیدم ایستگاه پایانی و جایگاه اتوبوس هاهمه رفته بودند ، حتی راننده اتوبوس ، در هم روم بسته بودهمه ما رو یادشون رفته بود ، یعنی حتی یه نفر هم با خودش نگفت آخرشه بذار صداش کنم ( آخه بی‌تفاوتی تا کجااااا ، ما آدما داریم به کجا میریم واقعاً)حالا اینا هیچراننده چرا اصی نیگا نگرد که چک کنه کسی هست یا نه ؟رفتم جلوی اتوبوس چندتا دکمه ها رو زدم تا بلکه در باز بشه اما نشد ( آخه یه بار دیگه هم توی کربلا این اتفاق افتاده بود ، از فرط خستگی خوابمون برد و چشم باز کردیم دیدیم عه رسیدبم و در هم بسته‌س ، دکمه ها رو زدیم تا باز شد )اما این دفعه فرق میکرد ، در بی‌آرتی باز نشد و دیدم یکی راننده ها اومد درو باز کرد و عملیات نجات موفقیت آمیز انجام شد .بله دوستان ، اینم آخر و عاقبت خواب عمیق در اتوبوس پی‌نوشت: اتوبوس های ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بی‌آرتی معمولاً خیلی سردن و بخاری بهش اثر نمیکنه ، چون چندتا در بزرگ دارن که از وسط و روبروی مسافرها باز میشن شهیدان زنده اند...
ما را در سایت شهیدان زنده اند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamedch1973 بازدید : 68 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 17:48